قلمم حوصله کن ، شعر به نام پدر است
کاغذ و دفتر و دیوان، همه ، رام پدر است
واژه ها در سر من با هیجان می رقصند
شعرهم مست شده،تشنه ی جام پدر است
امشب انگار که شب جلوه ی دیگر دارد
روشنی بخش شبم ، ماه تمام پدر است
می کنم سجده به پایش ، قدم لرزانش
قبله ام کج شده و ، سمت مقام پدر است
می زنم بوسه به دستان پر از احساسش
بوسه هایم همگی بوسه ز کام پدر است
در هوای نفسش شوق پریدن دارم
همچنان مرغ دلم بر لب بام پدر است
پند و اندرز پدر حک شده در ریشه ی من
چونکه یک معجزه در متن کلام پدر است
روز و شب زجر کشیده که من آرام شوم
جان نثاری ز خودش خط مرام پدر است
باز هم نام پدر آمد و خون جوش آمد
قلم آرام نشو ، شعر به نام پدر است
آخرین نظرات