**************
علی بن مهزیار ، از کاسبان وتاجران اهواز بود. هر سال، فصل حج که نزدیک می شد، به حساب تمام طلبکاری ها وبدهکاری هایش رسیدگی می کرد و به همراه کاروانی به سوی خانه ی خدا رهسپار می شد. بیست بار به سفر حج مشرف شده بود ،ولی موفق به دیدار مولایش نشده بود.در حال یاس و ناامیدی،شبی در خواب دید که بشارت دهنده ای به او می گوید:ای علی بن مازیار! خدا به تو اجازه داده تا به حج بروی وبه دیدار صاحب زمانت مشرف شوی.
آن سال با شوق دیدار امام عصر(عج)، عازم حج شد؛ ولی باز موفق به دیدار مولایش نشد.یک هفته دیگر نیز در مکه ماند تا بلکه به آرزویش برسد.در یکی از این روزها جوان رعنایی را مشاهده کردکه از درب خانه ی خدا خارج شدو از او پرسید: از ما چه می خواهی؟
گفت:آرزویی جز دیدار حضرت ولی عصر(عج) ندارم.
جوان گفت:فردا پس از غروب خورشید در بین رکن صفا و مروه منتظرت هستم.
فردای آن روز علی بن مهزیار در پی آن جوان روانه شد تا این که در دور دست خیمه ای غرق نور را مشاهده کرد.جوان گفت:مولایت در آن جاست. علی بن مهزیار بی تاب و بی قرار به سمت خیمه شتافت.
حضرت خطاب به او فرمود:#ما_شب_و_روز_منتظر_آمدنت_بودیم. چه چیز آمدنت به نزد مارا به تاخیر انداخت؟علی بن مهزیار گفت:آقای من تاکنون کسی را نیافته بودم تا دلیل وراهنمای من به سمت شما گردد.
حضرت فرمود:نه اینگونه نیست،اشکال کار شما این است که اموالتان را فزونی بخشیده اید، بر بینوایان مومن سخت گرفته اید، بر ایشان تکبر کرده وآنان را به حیرت وسرگردانی دچار ساخته اید، صله ی رحم را ترک کرده اید.پس اینک چه عذری برای شما مانده است؟
ای پسر مهزیار! اگر استغفار بعضی از شما برای برخی دیگر نمی بود، تمام ساکنان روی #زمین_به_جز_شیعیان_خاصی که گفتارشان با کردارشان همانند است #هلاک می شدند.
تبصره الولی فیمن رای القائم المهدی”عج“، رساله٤٦
بار الها ما را در احیای امر مولایمان موفق بگردان
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات