فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت:
شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای
و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده
بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.
فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم،
زیرا اگر بینا می بودم،
از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»
سرکارخانم مهدیه السادات میرحسینی - کلاس ریحانه
آخرین نظرات