*********************
عطار نیشابوری #داستانی دارد از شيخ صنعان که پير و بزرگ عهد و زمانهي خويش بود كه با #چهارصد مريد در مكّه زندگي ميكرد و به تعليم و هدايت مردمان و عبادت پروردگار ميپرداخت او نزديك 50 حج و تعداد بيشماري عمره بجاآورده بود وبه جز بجا آوردن واجبات از اداي هيچ مستحب و سنتي نيز فروگذار نميكرد و به حدي از #كرامت رسيده بود كه بيماران به دعاي او شفا مي يافتند اما شيخ ناگهان شبي خواب عجيبي مي بيند كه در روم به بتي سجده ميكند، وقتي بيدار ميشود به اين نتيجه ميرسد كه سفر به روم گذرگاهي در سير و سلوك اوست كه بايد حتماً از آن بگذرد تا به مقصد نهايي زندگيش برسد بنابراين به همراه مريدانش به روم سفر مي كند. در مسير اين سفر وقتي به يك دير به نام سمعان در نزديكي دمشق مي رسند شيخ دختري ترسا (مسيحي) را مي بيند و به يكباره دل و دين به او ميبازد . او كه شبهاي بسياري را به عبادت بيدار بودهاست شبهاي فراق عشق را بسيار جانگدازتر مي بيند و هرچه مريدانش او را پند مي دهند سودي نميبخشد… شيخ يك ماه در كوي يار معتكف مي شود و چون ديوانگان با سگان همنشين مي گردد تا وقتي كه دختر از سر تكبر و ناز نظري به او مياندازد كه اصلا كيستي و چه ميخواهي؟ پير راز دلش را ميگويد كه چه كسي بوده است و از عشق او به چه حالي افتادهاست.
دختر ابتدا او را #مسخره ميكند كه با اين ريش سفيد بايد به فكر مرگ باشي تا عشق بازي ، اما با اصرار شيخ پذيرفتن عشق او را مشروط به قبول كردن يكي از اين چهار شرط ميكند:
1- به بت سجده كند
2- قرآن را بسوزاند
3- مسيحيت را بپذيرد
4- شراب بنوشد
شيخ #شرط چهارم را مي پذيرد با نوشيدن شراب ، شيخ هرآن چه از قرآن و احاديث و كتاب هاي مذهبي در ضميرش هست ، پاك ميشود و جز عشق دختر ترسا چيزي در درونش باقي نميماند بنابراين سه #شرط ديگر دختر را هم قبول ميكند اما وقتي ميخواهد به وصال دختر برسد او براي خود #كابين و مهريه اي طلب ميكند و چون شيخ چيزي از خود ندارد از او ميخواهد به عنوان مهريه چند سالي براي پدرش خوكچراني كند !!! شيخ طي چند ماه به پيري بي ايمان و دائم الخمر تبديل شد كه لباسش به فضولات خوك آلوده بود!
آخرین نظرات