*****************************************
جواب این سه تن مرا سخت تکان داد …!
-مرد فاسدی از کنارم گذشت
و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !
او گفت :
ای شیخ ! خدا میداند که فردا
حال ما چه خواهد شد !
-مستی دیدم که افتان و خیزان
در جاده اى گل آلود میرفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی !
گفت : من بلغزم باکی نیست…
بهوش باش تو نلغزی شیخ !
که جماعتی از پی تو خواهند لغزید!
-زنی زیبا رو که در حال خشم بسیار
از شوهرش شکایت میکرد!
به او گفتم اول رویت را بپوشان و بعد با من
حرف بزن…!
گفت؛
من که غرق خواهش دنیا هستم،کنون چنان
از خود بیخود شده ام که از خودم خبری نیست،
تو چگونه غرق محبت خالقی
که از نگاهی بیم داری…؟!
معاونت فرهنگی
آخرین نظرات