زندگی با طعم_مکث
تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم:
یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد.
وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود.
از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد.
حسابی جا خوردم!
چرا اینطوری گرفته خب؟!
بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره.
سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد.
بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود.
در بهت و عصبانیت ماندم
از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است.
به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد،
از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! ⚠️
یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر
که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!
ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
آخرین نظرات