داستانی که حاج آقاداوودی (فرمانده ناحیه بسیج طلاب یزد) درجلسه این هفته راجع به موبایل درجلسه بیان کردند
جوانی موبایلش را که کنار قران گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل ” قران سوالی ازموبایل میکنه “
* چرا اینجا انداختنت ؟
موبایل:این اولین بار است که منو فراموش میکنه
قرآن : ولی من که همیشه فراموش میکنه
موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من
قرآن:منم همیشه بااون حرف میزنم ولی ان نه گوش میده ونه بامن حرف میزنه *
موبایل:آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..
قرآن:منهم پیام و بشارتهای دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند*
موبایل:از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضررباز هم منو ترک نمیکنه..
قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم “ها هستم با این همه درمان ،از من دوری میکنه
موبایل:از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه
قرآن:من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه..
دراین بین صدای پا ی جوان امد که ” موبایلم یادم رفت”
موبایل: با اجازه شما ،اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه….
"” من هم قیامت به خدایم شکایت میکنم وعرضه میدارم “یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا “
ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده…
سرکارخانم هانیه حیدری - کلاس زکیه1
آخرین نظرات