*******************
فردی چهار گناه بزرگ را خیلی دوست میداشت.
گویا به آن عادت کرده بود
روزی توفیق شرفیابی به محضر حبیب و بهترین مخلوق خدا، حضرت محمد (ص) را پیدا نمود
در محضر نورانی رسول خدا (ص) نشست.بعد از مدتی که به صورت نورانی او نگاه کرد و به صحبتهای ایشان گوش داد، به شدت تحت تأثیر نورانیت و معنویت حضرت قرار گرفت.به همین علت رو به حضرت کرد و عرض نمود:
«اى رسول خدا چهار گناه را خیلی دوست دارم
ارتباط جنسی نامشروع
شرابخوارى
دزدى
دروغ
هر کدام را که بفرمایید به خاطر شما ترک مىکنم
حضرت فرمود: «دروغ را رها کن»
مرد رفت و تصمیم به رابطه نامشروع گرفت اما با خود گفت: اگر پیامبر از من بپرسد [که زنا کردهاى یا نه؟] اگر انکار کنم، قولى را که به ایشان دادهام شکستهام و اگر هم اقرار کنم، حد مىخورم»
تصمیم گرفت دزدى کند،بعد تصمیم گرفت شراب بخورد؛اما هر بار همین فکر را با خود کرد
لذا نزد رسول خدا برگشت و عرض کرد: «شما راه را به کلى بر من بستید
من همه این کارها را رها کردم»
دروغ ریشه خیلی از گناهان دیگر است.
آخرین نظرات