**************
حسابی از دست بچه اش عاصی شده است. از وقتی بچه اش به دنیا آمده، احساس می کند از خدا دور شده. یاد نمازهای گذشته اش را که می کند، حسرت به دل می شود.
می پرسم :آن عبادتها را که یادش را بخیر میکنی، برای چه کسی انجام می دادی؟
می گوید: این دیگر چه سوالی است؟ معلوم است دیگر برای خدا. میگویم :چرا حس می کنید که با مسجد رفتن و ذکر گفتن و قرآن خواندن به خدا نزدیک می شوید.
می گوید: شما راه دیگری هم می شناسید؟
می گویم: وقت اذان است. کودک گرسنه است و غذا می خواهد. خدا راضی است به نماز خواندن یا غذا دادن؟
می گوید: فکر کنم غذا دادن.
می گویم: نماز را خوانده آید و کودک بهانه گرفته است. خدا راضی است به تعقیبات یا آرام کردن؟
می گوید:حتماً آرام کردن.
می گویم : غذا دادن و آرام کردن که مورد رضای خدا است، نمی تواند انسان را به خدا نزدیک کند؟
آخرین نظرات