******************معلم سر كلاس به يكي از شاگردان
گفت درس چوپان دروغگو را بخوان.
بچه زد زير گريه و گفت : نمی توانم آقا معلم!
معلم پرسيد: چرا؟
بچه پاسخ داد: آقا! پدرم اين صفحه را از كتابم پاره كرده.
معلم بر آشفت و جويا شد: به چه دليل؟
پسره با لحنی لرزان گفت : آقا معلم!
پدرم چوپان است. از خواندن اين درس سخت خشمگين شد و رو به من گفت:
من و پدرم و پدر بزرگم و بسياری از پيامبران چوپان بوديم و هيچ پيامبری دروغگو نبوده است.
اما يك نفر در ده ما پيدا شد و گفت به من رای بدهيد تا برای شما مدرسه بسازم، خانه بهداشت درست كنم ، به روستا جاده كشی كنم و برای فرزندانتان شغل ايجاد كنم.
ما هم باور كرديم و به او رای داديم و آقا شد نماينده #مجلس و به هيچ یک از حرف هايش هم عمل نكرد و جواب سلاممان را هم نمی دهد.
به معلمت بگو اين صفحه را پاره كردم تا
به جاي چوپان درغگو درس جديد:
” نماينده دروغگو ” را تدريس كند.
آخرین نظرات