اے عشق بےنشان به خداخستهام بیا
چو ن موسم خزان به خدا خستهام بیا
آخر بیا بگو به چه اسمے بخوانمت
یا صاحب الزمان به خدا خستهام بیا
افتادهام به گوشه عزلت به اشک چشم
بے تاب و نا توان به خدا خسته ام بیا
هرکس به طعنهاے بزندنیش خویش را از نیش این و آن به خدا خسته ام بیا
ازوصف اینکه سختے دوران کشیدهام
الکن بود زبان به خدا خسته ام بیا
آقا خلاصه که جانم به لب رسیده است
ای شاه جمکران به خدا خستهام بیا
هر روزوشب دومرتبه خون گریه میکنے
آقاے رو ضه خوان به خدا خسته ام بیا
سرکارخانم هانیه حیدری - کلاس زکیه1
آخرین نظرات