**********************
يک وقتي پدرم خانه ما آمد
…من سه دختر دارم…
گفت:
محسن تو غصه ميخوري پسر نداري؟
گفتم: نه!
براي يک لحظه هم غصه نخوردم….
#خدا_حکيم است
گفت:
فکر کردم که اگر تو سه تا پسر داشتي
و هر سه هم شرور بودند
اصلاً نميتوانستي تبليغ بکني….
سه تا دختر به تو داده
و بر دختر هم مادر حکومت دارد
مادر از دخترها نگهداري ميکند
و تو هم ميتواني اين طرف
و آن طرف تبليغات کني…
گاهي وقتها
ما نبايد غصه بخوريم که چرا
سواد علامه طباطبايي را نداريم؟
سواد بوعلي سينا را نداريم؟
تو به همين مقداري که هستي
“*« .،.، عمل کن ،.،. »*”
ثواب او را داري
ما گاهي وقتها فکر ميکنيم
خدا نوکر ما است
امام رضا نوکر ما است….
ميگوييم:
يک چنين چيزي بده
و او هم که نميدهد قهر ميکنيم….
ما صلاح خودمان را نميدانيم
بعضي وقتها
دعاي ما نميشود و بعد ميگوييم:
چه خوب شد نشد …
سرکار خانم فاطمه جلالی - کلاس زکیه1
آخرین نظرات