پرده اول: اولین گامها برای پرداخت حقوق بشر
همین که پای کریستف کلمب به اولین جزیرهی قاره آمریکا رسید، اجرای حقوق بشر را شروع کرد. مشکل این بود که در سراسر قاره حتی یک بشر پیدا نشد که کلمب و دوستانش بتوانند حقوق او را محاسبه و پرداخت کنند! کلمب در خاطراتش نوشته: «همین که به اولین جزیرهی سرزمین جدید رسیدم عدهای از بومیان را اسیر کردم تا قدرتم را به آنان نشان دهم.» البته مقصود کلمب همین قضیهی پرداخت حقوق بوده و این یعنی متن را باید اینجوری خواند: «در اولین جزیره عدهای از بومیان را دعوت کردم تا با حقوق بشر آشنا شوند!»
گام دیگر کلمب برای آشناسازی بومیان سرزمین جدید با حقوق بشر، فهماندن نسبت «طلا و مس» به آنها بود! او و یارانش همه بومیان بالای ۱۵ سال جزیرهی کیکائو در آمریکای مرکزی را مجبور کردند تا هر سه ماه مقداری معین طلا جمع آوری کرده و به کلمب تحویل بدهند و به جای آن حلقهای مسی به گردنشان آویزان کنند. آن وقت هر سرخ پوست ۱۵ساله ای که گردنش فاقد حلقهی مسی بود به صورتی مختصر جریمه میشود، جریمهاش هم این بود که یک دستش را قطع میکردند تا از خونریزی بمیرد.
البته قبول دارید این جریمه برای یک بومی که نتوانسته رابطهی میان «طلا و مس» را درک کند جریمهی زیادی نیست! بالاخره بومیان یک روزی باید این رابطه را درک میکردند. واقعاً یک بومی که نتواند این رابطه را بفهمد، چطور میتواند با بشر و حقوق و مزایای او آشنا بشود؟
باید اذعان کرد اروپاییهایی که از اسپانیا، انگلستان و… به آمریکا مهاجرت میکردند (اجداد آمریکاییهای امروز)، یکی از سنگینترین مسئولیتهای تاریخی جهان را برعهده گرفته بودند. آنها مجبور بودند به زبان خوش، مفاهیم عمیقی مثل دموکراسی، لیبرالیسم، حقوق شهروندی و… را در ذهن بومیانی که حتی بشر هم نبودند و زبان آدمیزاد- یعنی اروپاییها- را هم نمیدانستند، فرو کنند!
فاتحان قارهی جدید نشستند و فکر کردند و عقلهایشان را روی هم ریختند و در نهایت موفق شدند روشهایی ابتکاری و خلاقانه برای فروکردن دموکراسی در کلیه بومیان پیدا کنند. روشهایی مثل آنچه در فوریهی ۱۶۴۳ در منهتن جنوبی به ذهن بعضی از نظامیان اروپایی رسید. آنها شبانه به سرخپوستان آلگون حمله کرده و بسیاری از آنها را در خواب به قتل رساندند. فرزندانِ شیرخوار را از آغوش مادرانشان جدا کرده و در برابر چشمان والدینشان با شمشیر تکهتکه کرده و به آتش انداختند و بچههایی که در گهواره خوابیده بودند را نیز مورد همین مرحمت قرار دادند! بعضی از بچهها را زنده به رودخانه انداختند و هنگامی که پدران و مادران آنها برای نجاتشان به رودخانه پریدند نظامیان با استقرار در کنار رودخانه مانع بازگشت آنها به خشکی شدند! در نتیجه بچهها در کنار پدر و مادرشان غرق شدند!
ممکن است بعضیها به این شیوهها معترض باشند، اما چه اهمیتی دارد؟ مهم آن است که این شیوه خیلی خوب جواب داد و الان آمریکا پردموکراسیترین کشور جهان است!
آخرین نظرات