من_میترا_نیستم
? علاقه زیادی به شهدا داشت و برای تشییع پیکرشان به گلزار شهدای اصفهان می رفت. از خاک قبرشان به عنوان تبرک برای خودش نگه می داشت.
?سر مزار شهیده زهره بنیانیان از شهدای انقلاب می رفت. می گفت: مامان ببین فقط مردها شهید نمی شوند، زن ها هم شهید می شوند.
? مدرسه اش دور بود، پیاده می آمد و مخارج کرایه ماشین را خرج خرید کتاب و هدیه به رزمنده های مجروح بیمارستان می کرد.
?یک دفتر داشت به نام خودسازی زینب کمایی! دفتری که بیست تیتر داشت و به خودش نمره میداد.
?مادرش می گوید: زینب همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادت هم غسل کرده بود.
?آخرین روز سال۶٠ برای نماز مغرب به مسجد رفته بود که هنگام برگشت توسط منافقین ربوده شد.
?منافقین که به خود مجاهدین خلق می گفتند در ۲ فروردین ۱۳۶۱ زینبم را با چادر اش خفه کردند.
همه جا را دنبالش گشتیم. سرانجام نیروهای امنیتی، پیکرش را بعد از سه روز جستجو پیدا کردند.
?زینب قبل از شهادت توسط منافقین تهدید شده بود و طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند.
زینبم چهارده ساله بود و اولین دبیرستانی بود که همراه با شهدای عملیات فتح المبین در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
یادش هرگز فراموش نمیشود.
آخرین نظرات