*************
از وقتی که یادم میآید حرف از آمدنش بود آمدن کسی که میآید تا دنیایمان را گلستان کند. بعدها که به مدرسه رفتیم هر صبح دعای فرج خواندیم تا بیاید، بیاید که دنیایمان از هر بدی پاک شود. همه فکر ذکرمان این بود که دعا کنیم که هر چه زودتر ظهور کند، تا بر پا شود عدل، ریشه کن شود ظلم، پاک شود اشک چشم مظلوم و یتیم.
هر نیمه شعبان کوی و برزن را چراغانی کردیم، شربت و شیرینی دادیم، تنها حرفی که زدیم، دعایی که کردیم، فقط از آمدن سرورمان بود. جشن های عروسیمان را طوری برنامه ریزی کردیم که در روز نیمه شعبان باشد.
اما آقا هنوز هم نیامده ای، نکند رفتار ما، کردار ما و اعمالمان دلیل این همه غیبتت باشد.
شاید هیچ کدام از ما به این فکر نکردیم اگر بیاید چگونه به استقبالش برویم.
هیچ کدام به این فکر نکردیم که این بدی که میگوییم دلیلش خود ما باشیم. به این فکر نکردیم که عدلی که راجبش حرفش را می زنیم خودمال همه سعیمان را کردیم که در حد توان بر پایش کنیم.
نکند ظلمی که ازش دم میزنیم حرف و رفتاری باشد که با آن دلی شکسته باشد. به این فکر نکردیم رفتار من فرزند دلیل این همه غیبت باشد. اصلا توجه به این نکردیم که عروسی که نیمه شعبان به پا کردیم با آن همه تجملات نه تنها دل آقایمان را شاد نمیکند که دعایش بدرقه راه زندگیهایمان شود، بلکه ناراحت هم میشود.
آقا جان الان که این متن را مینویسم به این فکر میکنم نکند دلیل این غیبتت با این همه دعا خود ما باشیم که گم شدیم در میان ساختمانهای آنچنانی و گوشی های مدل جدیدمان و چتهای شبانه در گروهها.
دیگر حتی دعای فرج صبحگاهی هم نمیخوانیم. نکند رفتارهایمان از روی عادت و نوعی تقلید بچه گانه است مانند دعا فرج سر صف که یکی میخواند ما تکرار میکردیم، از ته دل برای آمدنت دعای فرج نخواندیم. الان که مدرسه تمام شده و بزرگتر آن دعا هم یادمان رفته است. دارم به این فکر میکنم که نکند مهم تر از انتظار آمدنت سرباز خوب بودن است، چه در زمان غیبت چه وقتی که با آمدنت جهانمان را گلستان میکنی.
آخرین نظرات