اهمیت وحدت حوزه و دانشگاه در بیانات رهبری(حفظه الله)
مرحوم شهید مفتح و همچنین شهید مطهری جزو کسانی بودند که ملجأ و ملاز جوانهای دانشجوی مسلمان بودند. آن کسانی که میخواستند واقعاً اسلامی باشند، اسلامی بیاندیشند، اسلام را یاد بگیرند، الهیات را بفهمند، و آن چیزی که فرض میشد که دانشکدهی الهیات برای آن بوجود آمده، آن بشوند، این دو شهید عزیز سالیان متمادی اینجا ملجأ بودند، و تحرک داشتند
- این فرصت عالی را دریابیم (مشترکات حوزه و دانشگاه)
1-نخست آنکه این دو قشر، در حرکتهای اجتماعی و در روند تحوّل فکری و فرهنگی جامعهی ما، نقشی ارزنده و والا داشتهاند و دارند. در انجماد خفقان حاکم و در زیر نگاه ریز بین میرغضبها و جلّادان رژیم و در زیر چکمهی مزدوران و دژخیمان پهلوی، دم گرم روحانیون و دانشگاهیان متعهد و مسئول بود که آتش مبارزه را گرم نگه میداشت.
2-دوم آنکه، علیرغم هدف مشترک، دشمن مشترکِ این دو قشر مبارز و انقلابی، در بسیاری از لحظات تاریخ، هشیارتر از آنان عمل کرد و به برنامهی خویش، که ایجاد شکاف و افتراق بین این دو قشر بود، جامهی عمل پوشاند. چه بسیار مُهر جهل و خرافهپرستی که بر پیشانی حوزههای علمیه کوفتند و چه فراوان، تهمت بیدینی و بد دینی که به دانشگاهیان زدند. (1360/9/27)
-علم بدون دین نمی شود و دین بدون علم نمی شود.
در کشور ما هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علمای بزرگ تاریخ ما -پزشکان بزرگ، منجّمین بزرگ، ریاضیدانهای بزرگ؛ آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است- جزو علماءبالله بودند؛ جزو صاحبان دین و متفکّران دینی هم بودند؛ مانند ابن سینا، ابوریحان بیرونی و…
از وقتیکه اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکّرانی که نشسته بودند برای نابودی دنیای اسلام نقشه کشیده بودند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا کردند؛ رشتهی دین یک رشتهی خالی از علم شد و رشتهی علم، یک رشتهی خالی از دین.1368/9/29
مشکلات دانشجویان که باید به آنها توجه شود چیست؟(1369/7/8)
1-مشکلات فرهنگی: واقعیت قضیه این است که دانشگاه محیطی است که به خاطر کثرت جوان در سنین خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگیزهها و گرایشهای اخلاقی و فرهنگىِ ناسالم قرار گرفته است.
2- آسیبپذیری در مقابل لغزشها و انحرافات فکری :در گذشته که مارکسیزم خیلی فعال و پُرنشاط بود، هر کسی که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعاً این را به روشنی مییافت.الان در دنیا تفکراتی هست که جادهصافکنِ تسلط استعماری نوع جدید امریکا و اروپا بر همهی دنیاست؛ یعنی ایجاد جوامع دمکراتیک به سبک غربی و همین چیزی که شما میبینید دنیا رویش حساس است.
3-مشکل سوم، همین مشکل مدرکگرایی و توجه وافر به زندگی مادّی و اضغاث و احلام جوانی است.جوان دانشجو که کارش تحصیل علم است، به این سمت کشانده و رانده شده که به فکر آینده و دکان آینده و کار آینده و پول و اینکه کدام رشته، پُردرآمدتر است.این هم مشکل بزرگی است که بایستی به فکرش بود؛ چون به علم لطمه میخورد.
4-مشکل دیگر، مشکل گرفتار فتنه جریانات سیاسی شدن و سیاسیکاری در دانشگاه است.
5-مشکل دیگر، مشکل ابهام در جریانات و عملکردهاست.دانشجو، به طور طبیعی روشنفکر است، اگر ندانست، تدریجاً دچار شبهه و ابهام میشود. دانشجویان، چون غالباً از جریانات هم بیخبرند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبری در رادیو یا در روزنامه پخش میشود، ذهنشان شروع به کار میکند. این در صورتی است که مؤثر خارجی هم نباشد؛ اگر باشد، که دیگر واویلاست!
6- بزرگترین مشکل، مشکل بیهویتی و عدم درک رسالت واقعی در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاریخ و آینده است.به عبارت دیگر، رسالت حقیقی دانشجو، برای خود او درست روشن نیست.
روحانیون در دانشگاه ها به این امتیازات دانشجو باید توجه داشته باشند؟
1-جوان بودن: چون طبیعت جوان در محیط اسلامی، طبیعت خوب است؛ طبیعت کار است؛ الان هم در این جماعت دانشجویی - که قریب یک میلیون دانشجو در سراسر کشور داریم - باید بدانیم که اکثر قاطعشان، همان جوانان مؤمن خودمان هستند؛ بچههای مؤمن، با دلهای پاک، صاف و حقپذیر؛ بچههای خوب.
2-شکل گیری ذهن: دانشجو باید روحانیت شما را باور کند، نه فقط لباس بلکه معنویت شما را.
3-حق پذیر بودن: باید سخن روحانی باطنی داشته باشد؛ از باطنی برآید. اگر سطحی و ظاهری و زبانی و صوری بود، اثر نخواهد گذاشت.
4-باسواد و اهل معرفت بودن، پس از لحاظ معرفت، آدم با دست پُر به میان این مجموعه برود.
5-مهمتر از همه اینکه آینده کشور در دست اوست: دشمنان اسلام و نظام جمهوری اسلامی، امیدهایی در محیط دانشگاه دارند. دشمن خیلی فعّال است؛ چون اهمیت دانشگاهها را - هم برای حال و هم برای آینده - میداند.
شرایط حضور روحانیون در دانشگاه (حضور هوشمندانه) (1376/7/16)
شرط اول این است که محیط دانشگاه و مسایل دانشجو را بشناسد. اگر این خصوصیت نباشد، مفید نخواهد بود، یا خیلی کمفایده خواهد بود.
شرط دوم، علاقه و اعتقاد به دانشجوست. اگر کسی از شکل دانشجو و این جوانان اینطوری بیزار است، پایش را به دانشگاه نگذارد. در آنجا، همین بچههای ما هستند. بچهی ما هم گاهی بداخلاقی میکند؛ او هم بداخلاقی میکند. بچهی ما هم گاهی تحت تأثیر چیزی قرار میگیرد؛ او هم قرار میگیرد. بنابراین، باید به چشم فرزندان و نزدیکان خودش نگاه کند.
شرط سوم - که خیلی هم مهم است - این است که این کسی که به دانشگاه میرود، بداند که نحوهی رابطهی او با این محیط و این مخاطب، اثباتاً و نفیاً، تأثیر بسیار بزرگی در امور مهم دارد. نگویید مثل این است که آدم منبر میرود.فرض کنید که فرزند شما، از لحاظ فکر سیاسی یا اعتقادی، اول بار به دام یک عده طرار فکر افتاده است برای این فرزند شبهه به وجود آمده و سراغ شما - که پدر روحانی و عالم و مورد اعتقاد این پسر هستید - آمده و میگوید: پدر! فلان قضیه چهطوری است؟ در اینجا، شما چه احساسی دارید؟ احساس میکنید که اگر من در پاسخ به این بچه یک ذره اشتباه کردم، بچهام را از دست دادهام.
روحانی باید در محیط دانشگاه، آن قطبی بشود که دانشجو در این مشکلاتی که گفتیم و غیر از این مشکلات، به او پناه بیاورد، به او امید ببندد، از او علاج بجوید، و اگر هم نمیتواند علاج کند، لااقل دانشجو بتواند تسلا بجوید.
توجّه کنید حضور هوشمندانه و خردمندانه و دقیق و محاسبه شدهی شما، چقدر نقش دارد!
آخرین نظرات